آیا سینما هنر است ؟
آیا موسیقی هنر است ؟
آیا نقاشی هنر است ؟
آیا ...
تولیدات فرهنگی و رسانه ای سال های اخیر در عرصه های مختلف و موضوع و انگیزه ها و آثار بر جای گذاشته در فضای عمومی و علی الخصوص فضای تربیتی جامعه ، موضوعی است که ایجاب می کند بازنگری اساسی در تعریف هنر و تولیدات هنری صورت بگیرد .
گاه به نظر می رسد چیزی به نام هنر وجود خارجی ندارد و اینکه مثلا سینما را هنر هفتم می خوانند و... این نامگذاری ها صرفا حالت قراردادی دارد و مفهوم هنر با آنچه امروزه به نام هنر می خوانیم و می شناسیم خیلی فاصله دارد .
برای روشن تر شدن موضوع اجازه بفرمایید به چند تعریف از هنر بپردازیم تا شاید بتوانم آنچه را مد نظر دارم راحت تر و واضح تر عرض کنم .
هنر را چه به تعبیر امام خمینی رحمت الله علیه ترسیم کننده روشن عدالت و شرافت و انصاف بدانیم و چه از منظر امام خامنه ای مدظله العالی وسیله ای برای ماندگاری اندیشه ها و حتی اگر بر اساس تعریف هگل هنر را کوششی برای ایجاد زیبایی قبول کنیم و در دیدگاهی عقلانی تر تعریف هانری بریگسون را بپذیریم که هنر را وسیله بیان مستقیم واقعیت ها می داند آنچه امروزه در آثار ثبت شده در اذهان بشریت دیده می شود کمتر نشانه ای از آنچه در تعریف هنر گذشت مشاهده میگردد و شاید به همین دلیل است که بشر امروزی از میان آثار به اصطلاح هنری ساخته شده در عصری که تکنولوژی در همه زمینه ها مدعی سرعت فوق نور است نتوانسته است آنچه را منطبق با فطرت بشری است پیدا کند و هم به این دلیل است که اخلاقیات و مدنیت به مفهوم اصلی خود روز به روز در جوامع انسانی رنگ می بازد و کمتر دیده می شود .
قبول مقوله هایی مانند سینما و موسیقی و تئاتر و... به عنوان هنر، از دیدگاه بنده جای بحث فراوان دارد چه بر اساس آثار متعدد ساخته شده در سال های گذشته و در حوزه مختلف رسانه ای و بخصوص اگر تمرکزی بر آثار وطنی داشته باشیم این تشکیک را قوت بیشتری می بخشد که آیا آثار ساخته شده را می توان از جنس هنر نامید یا خیر ؟ !
نگاهی گذرا به چند اثر در حوزه های مختلف مانند همین هتاکی هایی که اخیرا یکی از خوانندگان فارسی خوان آنسوی آب ها در مورد ارزش های دینی انجام می دهد و یا خواننده ای دیگر که در قالب موسیقی سنتی به اعتقادات دینی ما حمله ور شده و حتی فیلم های ساخته شده در سال های گذشته که هیچ سنخیتی با باورهای دینی جامعه اسلامی مان ندارد ؛ دلیلی است بر آن، که صرف داشتن تسلط بر ابزاری مانند سینما که به عنوان آلتی مشترک ، می تواند در آفرینش هر نوع محصول دیداری و شنیداری نقش ایفا کند نمی تواند دلیل آن باشد که ما از این ابزارها به عنوان هنر و از دارندگان آن به نام هنرمند یاد کنیم .
سینما بیش از آنکه هنر باشد ابزار و فنی است که استفاده کننده از آن تعیین میکند که آنچه ماحصل استفاده از این ابزار است می تواند به ساحت قدسی هنر راه یابد یا خیر ؟ !
موسیقی ابزار است آما تفکر و نیت و محتوایی که با استفاده ازا ین ابزار شکل پیدا میکند و جان می گیرد تعیین می کند که اثر ساخته شده سنخیتی با مفهوم هنر میتواند داشته باشد یا نه ؟!
هگل هنر را کوششی برای ایجاد زیبایی می داند و زیبایی مفهومی است که هر انسانی فارغ از اینکه در دایره کدام مکتب و آیین است با آن آشناست و همه ادیان و مذاهب به حسن ذاتی مفهوم زیبایی اعتراف دارند زیرا درک مفهوم زیبایی منطبق با فطرت بشری است و فطرت بر نوع آیین و دین هر شخصی تقدم دارد پس شناخت زیبایی ربطی به تمسک به آیین خاصی نمی تواند داشته باشد .
بر اساس این تعریف و برداشتی که می توان از آن داشت، هر محصولی که با ابزار سینما و موسیقی و... ساخته شده باشد در صورتی واجد ارزش هنری خواهد بود که ایجاد زیبایی کند .
اگر هدایت و گمراهی دو جهت متضاد مسیری باشند قطعا فطرت بشری هدایت را از جنس زیبایی دانسته و برای گمراهی سهمی از زیبایی قائل نخواهد بود و با این استدلال آثاری که نشانه ای از هدایت در آنها نباشد حتی اگر به مدد آخرین ابزارهای روز آمد نیز تولید شده و اسکارهای همه جشنواره های دنیا را درو کند نمی توان عنوان اثر هنری را به آن اطلاق کرد .
شیلر می گوید هنر دعوتی است به سوی سعادت .
به نظر شما ترانه ای که سازنده آن ، دلیل دوزخ رفتن را نتیجه قبول یک دین و راه رهایی از آتش را لادینی معرفی کند نشانه ای از سعادت می توان در آن پیدا کرد تا بتوان آن زوزه های شیطانی را هنر نام نهاد ؟!
شاید بتوان گفت تعهد اکسیری است که با آن می شود از فنون و ابزار زمینی ماهیتی شهودی و اشراقی ساخت و آثار آفرینش شده از ترکیب تعهد واین ابزارها را می توان هنر نامید!
اگر هنر می تواند مایه هدایت شود که می تواند !
اگر فطرت بشری با لطافت و ظرافت سازگار است و حقایق و دقایق را می توان با هنر تلفیق کرد تا با ذائقه بشری سازگار شده و منتج هدایت شود؛ باید اعتراف کنیم در 32 سال گذشته فرصت های بسیاری را در این عرصه از دست داده ایم و بر عکس؛ آنهایی که اعتقاداتشان را قبول نداریم ازا ین ابزار برای ضلالت و گمراهی بشر و با جعل عنوان هنر استفاده های بسیار خوبی کرده اند .
بشر امروز تشنه حقایق است و این حقایق را باید در لفافه زیبای هنر در جان آدمی ریخت تا جام جانش لبریز از انوار قدسی الوهیت باشد و این میسور نخواهد بود مگر اینکه در تربیت انسان های متعهد و متخلق گام برداریم تا بار تربیت را به دوش کشند و کار هدایت را سرلوحه زندگی خود سازند .
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]